عشق نسترن و حسینعشق نسترن و حسین، تا این لحظه: 17 سال و 2 ماه و 28 روز سن داره

یک عاشقانه ی آرام...

بالاخره روز موعود رسید

سلام بچه ها فردا دفاع همسریه..براش دعا کنین که خوب و خوش تموم شه بعدا میام کامل براتون تعریف میکنم فعلا ******************************** عزیزم بابایی امروز ظهر به تاریخ 24/6/1391  با نمره 18/75 از پایان نامه کارشناسی ارشدش دفاع کرد و رسما فارغ التحصیل شد . .. فقط مونده یه سری کارای اداری و صحافی کردن رسالش.. خدارو شاکریم که همه چیز خیلی خوب برگزار شد.تو مراسم مادرجون و پدرجون و دایی نیکروز و خاله فاطی حضور داشتن.چندنفر ازدوستان بابایی هم بودن.از همشون خیلی ممنونیم که اومدنو باعث دلگرمی بابایی شدن.از حضار با شیرینی و آبمیوه پذیرایی کردیم.در پایان جلسه بابایی یه شاخه گل رز به نشانه تشکر تقدیم اساتید و حضار کرد و مامانی س...
26 شهريور 1391

همه چی آرومه

سلام قشنگ من تقریبا 3 روزی بود که نی نی وبلاگ قطع بود دلم واقعا برات تنگ شده بود همینطور برای دوستای گلمون درست یک هفته از همکار شدن منو بابایی میگذره.تقریبا هر روز صبح با هم میایمو با هم برمیگردیم.چندروز قبل از میدون انقلاب که مسیر همیشگیمونه دوتا طرف غذا شکل هم خریدیم و ست کردیم! پریروز هم فقط خدا میدونه با چه عجله ای و با چه وضعی بدو بدو رفتیم دفتر استاد مشاور بابایی که یه نسخه از پایان نامه بابارو تحویلش بدیم.خوشبختانه داورش هم انجا بود و نسخه مربوط به ایشونم تحویل دادیم.خلاصه به گمونم اگه خدا بخواد و مشکل خاصی پیش نیاد جمعه هفته آینده پدرت دفاع میکنه و خلللاصصصص....   راستی آقای رییس که خیلی از انگیزه و استعداد ب...
16 شهريور 1391

یه اتفاق خاص

سلام قشنگ ترین اتفاق زندگیم... خبر دارم برات...داغ داغ مثه تمام روزهای داغ مرداد ماه،ماه تولد مامانی و بابایی... از شنبه منو بابایی رسما همکار میشیم . .. تو همین موسسه ای که من هستم. خیلی ساده اتفاق افتاد.رییس از مسئول بخش آزمونا ناراضی بود و چون میخواست کسی رو جایگزینش کنه به ما پیشنهاد داد که اگه کسیو مناسب این کار سراغ داریم بهش معرفی کنیم در غیر این صورت خودش کسیو بیاره..منم دیدم کی بهتر و مناسبتر از بابایی؟اونم دقیقا تو قسمتی که میدونم استعداد زیادی توش داره و میتونه خیلی موفق عمل کنه.. اطلاع من به بابایی و حضورش تو موسسه کمتر از 2 ساعت طول کشید.اومد و با رییس بخش صحبت کرد و ایشونم خیلی استقبال کرد و خوشش اومد...تنها م...
9 شهريور 1391

دوران خوش کودکی

سلام مامانی نمیدونم امروز چرا اینقدر کسلم! شاید به خاطر اینه که صبح بد از خواب بیدار شدم تمام بدنم درد میکنه و اصلا حال ندارم که تا ساعت 6 موسسه بمونم ولی چاره ای نیست. بالاخره دیشب با کلللی زحمت نگارش پایان نامه بابا تموم شد.قرار بود امروز ببره قزوین به استاد راهنماش نشون بده مه اون تایید کنه و بهش وقت دفاع بده.البته اگه تایید کنه و بازم سنگ جلو پاش نندازه. الان بهش زنگ زدم تو راه بود... داشتم یه گشتی تو اینترنت میزدم یه سری عکسای قدیمی و خاطره انگیز دیدم که حسسسابی منو برد تو حال و هوای دوران کودکیم... یادش بخیر...بچه که بودم همیشه بعد از خوردن ناهار مادرجون منو با خودش میبرد که بخوابونه ولی من هیجوقت دوست نداشتم برم بخوابم. د...
6 شهريور 1391
1